Number: 3
مادر جان!
ای کاش رهگذری بودی و تو را فقط برای یک لحظه می دیدم.
ای کاش قطرهء آبی بودی و در دریای بیکران ناپدید می شدی.
ای کاش ستاره ای بودی و در اوجِ کهکشان ها ناپدید می شدی،
که من هرگز حرف های تو را از دیگران نمی شنیدم و
ااینگونه دیوانه وار دوستت نداشتم.
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...