گفت دانایی که:گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
لاجرم جاری ست پیکاری سترگ
روز و شب،ما بین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحبِ اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجورِ پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگِ خود اسیر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید،گرگ هست!
وآن که با گرگش مدارا می کند،
خلق و خوی گرگ پیدا می کند.
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری،گر که باشی همچو شیر
ناتوانی در مصافِ گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
این که انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند،
و آن ستمکاران که باهم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟....
فریدون مشیری
سلام
وبلاگ کامپیوتر در نظر دارد به منظور بالا بردن آمار بازدید وبلاگتان از شما دوست عزیز در خواست کند که لینک این وبلاگ رو در لینکستان سایتتان با نام (راز ورمز کامپیوتر( قرار داده و به ما اطلاع دهید تا ما هم به این حرکت شما جواب قاطعانه که همان گذاشتن لینکتان در وبلاگی با آمار بازدید ۳۰۰تا ۴۰۰ بازدید کننده در روز است را می دهیم
با تشکر
مدیریت وبلاگ کامپیوتر
(مستر کارت رایگان را با ما تجربه کنید)
سلام
نمی دونم چرا فکر می کنم زندگی همونه که گفتم...شاید همون آرزوهاست که قراره شاید بهشون برسیم و لذت ببریم یا شایدم قراره همیشه منتظر بمونیم و تلاش کنیم که بهشون برسیم...
گرگ صفت...می دونی دیشب داشتم با یکی از دوستام در مورده اعتماد صحبت می کردم...من خودم دیگه نمی تونم به کسی اعتماد کنم..چون چوب اعتماد کردن را خوردم...
ولی شاید روزی پیدا شد...اما شاید اون ناراحت شد..به نظر من کسی نباید از کسی انتظار داشته باشه که بهش اعتماد کنه...
شکست، تسلیم شدن در برابر اجبار نیست بلکه اسیر نفس خود بودن است
باشد که نفس خود را (همان گرگ شعر ) طوری بسازیم که روزی اسیرش نشویم
خوش باشی و شاد.
از من گلایه نکن چون خیلی خستم ولی باور کن وبلاگتو خوندم
بازم میام
خیلی حال کردم یه هدیه خوب برایت فرستادم حتما بعدا می فهمی